مردی نابینا زیر درختی بر سر دو راهی نشسته بود!
پادشاهی نزد او آمد، از اسب پیاده شد و ادای احترام کرد و گفت: قربان، از چه راهی میتوان به پایتخت رفت؟»
پس از او  وزیر  پادشاه نزد مرد نابینا رسید و بدون ادای احترام گفت:‌ آقا، راهی که به پایتخت می رود کدام است؟‌
سپس سربازی  نزد نابینا آمد، ضربه ای به سر او زد و پرسید:‌‌ احمق،‌راهی که به پایتخت می رود کدامست؟؟؟

داستان آموزنده

داستان کوتاه و زیبا

نزد ,پایتخت ,راهی ,نابینا ,سر ,احترام ,به پایتخت ,که به ,پایتخت می ,می رود ,ادای احترام

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

الماس بشارت کلام خداعیسی مسیح جزوه خلاصه حقوق مدني 8 امامي پيام نور GISRS SAT rayamarket.ir لیناسیس اس ام اس elmiran3 آمونیوم دی کرومات انجام پایان نامه دکتری و کارشناسی ارشد